ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
یک روز پسری دوازده ساله که لاک پشت مرد
ه ای را که ماشین از رویش رفته بود را با نخ می کشید وارد یکی از خانه های
"فساد" اطراف آمستردام شد و گفت:
- من می خواهم با یکی از خانم ها .................. داشته باشم. پول هم دارم و تا به مقصودم نرسم از اینجا نمی روم
گرداننده آنجا که همه "مامان" به او می گفتند و کاری با اخلاقیات و اینجور حرفها نداشت اندکی فکر کرد و گفت:
- باشه یکی از دخترها رو انتخاب کن
پسر پرسید: هیچکدامشان بیماری مسری که ندارند؟
"مامان" گفت: نه ندارند
پسر که خیلی زبل بود گفت:
- تحقیق کردم و شنیدم همه آنهایی که با لیزا میخوابند بعدش باید یک آمپول بزنند. من هم لیزا را میخواهم
اصرار
پسرک و پول توی دستش باعث شد که "مامان" راضی بشه. در حالی که لاک پشت
مرده را می کشید وارد اتاق لیزا شد . ده دقیقه بعد آمد بیرون و پول را به
"مامان" داد و می خواست بیرون برود که "مامان" پرسید:
- چرا تو درست کسی را که بیماری مسری آمیزشی دارد را انتخاب کردی؟
پسرک با بی میلی جواب داد:
-
امروز عصر پدر و مادرم میروند رستوران و یک خانمی که کارش نگهداری بچه
هاست و بهش کلفت میگیم میاد خونه ما تا من تنها نباشم.. این خانم امشب هم
مثل همیشه حتما با من خواهد خوابید و کارهای بد با من خواهد کرد. در نتیجه
این بیماری آمیزشی به او هم سرایت خواهد کرد
بعدا که پدر و مادرم
از رستوران برگشتند پدرم با ماشینش کلفت را به خونه اش میرسونه و طبق معمول
تو راه. و بیماری به پدرم سرایت خواهد کرد
وقتی برگشت آخر شب پدرم
و مادرم با هم اختلاط خواهند کرد و در نتیجه مادرم هم مبتلا خواهد شد.
فردایش که پستچی میاد طبق معمول مادرم و پستچیه قاطی همدیگر خواهند شد
هدفم مبتلا کردن این پستچی پست فطرت هست که با ماشینش روی لاک پشتم رفت و اونو کشت