ژنشناسی یا ژنتیک بخشی از دانش زیستشناسی است که به وراثت و تفاوتهای جانداران میپردازد. بوسیله قوانین و مفاهیم موجود در این علم میتوانیم به تشابه یا عدم تشابه دو موجود نسبت به یکدیگر پی ببریم و بدانیم که چطور و چرا چنین تشابه و یا عدم تشابه در داخل یک جامعه گیاهی و یا جامعه جانوری، بوجود آمدهاست. علم ژنتیک علم انتقال اطلاعات زیستشناسی از یک سلول به سلول دیگر، از والد به نوزاد و بنابراین از یک نسل به نسل بعد است. ژنتیک با چگونگی این انتقالات که مبنای اختلالات و تشابهات موجود در ارگانیسمهاست، سروکار دارد. علم ژنتیک در مورد سرشت فیزیکی و شیمیایی این اطلاعات نیز صحبت میکند.
تمام مطالب این بخش با توجه به اطلاعات ارائه شده در سالشمار زندگی احمد شاملو نوشته آیدا شاملو تهیه شدهاست. این سالشمار در منابع گوناگون از جمله وبگاه احمد شاملو، دفتر هنر، احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها، شناختنامه، منتشر شدهاست. هر جا از منبع دیگری استفاده شده باشد در پانویس ذکر شدهاست.
ادامه مطلب ...
تموم روزو کار میکنیمو آخرشم از زمین و زمان شاکی میشیم که چیزی نداریم ، شمارو به خدا تا حالا از خودتون پرسیدید:
زوج های موفق میدانند حتی اگر به هم علاقه داشته باشند، گاهی احساس خستگی میکنند. آنان یکدیگر را تشویق میکنند تا همیشه”ما” نباشند و زمانی هم برای “خود” داشته باشند......۷ نکته برای زوج های موفق قبل از ازدواج
اگر شما نتوانید درست حرفهایتان را به او انتقال دهید، وضعتان بهتر که
نمیشود هیچ، تازه ممکن است رویتان هم به یکدیگر باز بشود و دیگر همسرتان
هیچ ناراحتی بابت انجام کارهایش نداشته باشد.
ادامه مطلب ...
پیرمردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی
چهارساله اش زندگی کند.دستان پیرمرد میلرزید،چشمانش تار شده بودو گام هایش
مردد و لرزان بود.
اعضای خانواده هر شب برای خوردن شام دور هم جمع
میشدند،اما دستان لرزان پدربزرگ و ضعف چشمانش خوردن غذا را تقریبا برایش
مشکل می ساخت. نخود فرنگی ها از توی قاشقش قل می خوردند و روی زمین می
ریختند، یا وقتی لیوان را می گرفت غالبا شیر از داخل آن به روی رومیزی می
ریخت.پسر و عروسش از آن همه ریخت و پاش کلافه شدند.
پسر گفت: ” باید فکری برای پدربزرگ کرد.به قدر کافی ریختن
شیر و غذا خوردن پر سر و صدا و ریختن غذا بر روی زمین را تحمل کرده ام.”
پس زن و شوهر برای پیرمرد، در گوشه ای از اتاق میز کوچکی قرار دادند.در
آنجا پیرمرد به تنهایی غذایش را میخورد،در حالی که سایر اعضای خانواده سر
میز از غذایشان لذت میبردند و از آنجا که پیرمرد یکی دو ظرف را شکسته بود
حالا در کاسه ای چوبی به او غذا میدادند.
گهگاه آنها چشمشان به پیرمرد
می افتاد و آن وقت متوجه می شدند هم چنان که در تنهایی غذایش را می خورد
چشمانش پر از اشک است.اما تنها چیزی که این پسر و عروس به زبان می آوردند
تذکرهای تند و گزنده ای بود که موقع افتادن چنگال یا ریختن غذا به او
میدادند.
اما کودک چهارساله اشان در سکوت شاهد تمام آن رفتارها بود.یک
شب قبل از شام مرد جوان پسرش را سرگرم بازی با تکه های چوبی دید که روی
زمین ریخته بود.با مهربانی از او پرسید: ” پسرم ، داری چی میسازی ؟” پسرک
هم با ملایمت جواب داد : ” یک کاسه چوبی کوچک ، تا وقتی بزرگ شدم با اون به
تو و مامان غذا بدهم .” وبعد لبخندی زد و به کارش ادامه داد.
این سخن
کودک آن چنان پدر و مادرش را تکان داد که زبانشان بند آمد و سپس اشک از
چشمانشان جاری شد. آن شب مرد جوان دست پدر را گرفت و با مهربانی او را به
سمت میز شام برد.
قدرت درک کودکان فوق العاده است .چشمان آنها پیوسته در
حال مشاهده ، گوشهایشان در حال شنیدن . ذهنشان در حال پردازش پیام های
دریافت شده است.اگر ببینند که ما صبورانه فضای شادی را برای خانواده تدارک
میبینیم، این نگرش را الگوی زندگی شان قرار می دهند.
سرانجام سومین آلبوم مجاز و هفتمین آلبوم رسمی محسن چاوشی با نام " حـریــص " منتشر شد ! آهنگسازی تمامی قطعات بر عهده ی محسن چاوشی و تنظیم ها با محسن چاوشی ، شهاب اکبری ، امیر سرگزی ، کوشان حداد و امید حجت بوده است . در این آلبوم که خبری از محمدرضا آهاری هم نبود کوشان حداد با تنظیم هایی شاید شلوغ اما هاوس و زیبا فضای آلبوم را متفاوت کرد ( در حالی که عده ای این نوع تنظیم را برای صدای محسن نمیپسندند ) . مانند همیشه شهاب اکبری فضای احساسی آلبوم را دو چندان کرد ! هم اکنون که مدتی بسیار کوتاه از پخش میگذرد پیش بینی میشود با فروشی بی نظیر سال 89 را پشت سر بگذارد ... متاسفانه با وجودی که تنها چند روز از انتشار آلبوم میگذرد چند سایت اینترنتی این آلبوم را برای دانلود قرار دادهاند که گویا مسئولان در حال رسیدگی و پیگیری قانونی هستند .
فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی ...
پیرمرد از دختر پرسید :
- غمگینی؟
- نه .
- مطمئنی ؟
- نه .
- چرا گریه می کنی ؟
- دوستام منو دوست ندارن
چرا ؟
- جون قشنگ نیستم .
- قبلا اینو به تو گفتن ؟
- نه .
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
- راست می گی ؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!!
چگونه از زردی دندان هایمان پیشگیری کنیم؟آیا شما هم در آرزوی داشتن دندان های براق و شفاف به سر می برید،آیا می دانید چگونه به این آرزو برسید؟ چه کارهایی را باید انجام دهیم و از چه کارهایی باید بپرهیزیم؟
ادامه مطلب ...